یک ماه پیش در چنین روزی:

مدیر عامل محترممون در جلسه ای در خصوص بررسی بحران های شرکت ، اولتیماتوم دادند که ما در وضعیت بسیار بدی قرار داریم و دخل و خرجمون نمی خونه و ۶۰ درصد هزینه هامون، هزینه پرسنلی یه. ولی از اونجایی که بنده اصلا دلم نمی یاد که بگم کدومتون دیگه نیاد، اومدم یه فکر دیگه کردم و فکرم اینه که به جای افزایش حقوق ۲۰ درصد کاهش حقوق داشته باشیم تا بتونیم یه مقداری هزینه های پرسنلی رو کاهش بدیم و دهن هیات مدیره رو ببندیم. الغرض ایشون می گفتند و ما هم تو دلمون تحسینشون می کردیم که علی رغم فشارهایی که به ایشون وارد می شه همچنان ایستادگی می کنند و می خوان نیروهاشون رو حفظ کنند. از اون روز همه سعی می کردند که بهتر کار کنند تا شاید بتونند گوشه ای از زحمات این مهربون رو جبران کنند.

امروز:

از اونجایی که ما خیلی یکهو و بی خبر وضعمون خوب شد و پولدار شدیم ضمنا پرسنل هم کم داشتیم چند تن از پرسنل اداری؟ شرکت مادر رسما پرسنل شرکت ماشدند.

نتیجه گیری اخلاقی :

مدیر عامل ما هنوز اینقدر پررو نشده که کارشناسای فنی رو بندازه بیرون و نیروی اداری بگیره. آره حسودی کنید همچین مدیر عاملی حسودی هم داره.

ضمنا پرسنل قدیمی هم تصمیم گرفتند در راستای کار آفرینی برای نیروهای جدید، از فشار کاریشون کم کنند. بنابراین دوباره شروع به وبلاگ نویسی و خوانی، دانلود فیلم و موسیقی، هرهر و کرکر و.... کردند.

رفتم موهام رو کوتاه کردم شدم شکل "کامبیز باغی" تو سریال جایزه بزرگ مهران مدیری که تو ایام عید یکی دو سال پیش پخش می شد.

 

نرم نرمک می رسد اینک بهار

                                              خوش به حال روزگار

با شنیدن کلمه سال نو و عید نوروز اینا به ذهن من میاد:

- کسی که پنجمین سالیه که جاش سر سفره هفت سین خالیه.

- کسی که امسال دیگه نیست که به من زنگ بزنه برم سفره هفت سینش رو بذارم.

- دید و بازدید عید که قربونش برم تا سیزده بدر ادامه داره

- طعم شور پوست پسته

- شیرینی مشدی های خونه مامایی جمنونی

- مهمونی های شام پشت سر هم

- احساس سیری همیشگی

- حسرت نشستن پای تلویزیون و دیدن فیلم های تکراری

- آرزوی تکرار شدن سیزده بدرهای دوران بچگی

با همه اینا عید و دوست دارم چون همیشه برام مثل یه امیده، امید به یه آینده روشن برای همه اونایی که دوسشون دارم و اونایی که اگه می شناختمشون حتما دوسشون داشتم.