ما یک گروهه ۳ نفره رو تشکیل دادیم که ۱۷ مرداد بریم دماوند . از ما سه نفر دونفرمون تا به حال کوه نرفته بودن یکی از ما هم ۴-۳ سال پیش کوه می رفت و جالب اینجا بود که بدون هیچ آمادگی می خواستیم ۳ هفته قبل از صعود بریم توچال. ۵ شنبه پیش رفتیم ولنجک به قصد صعود به توچال ولی این مسیر صعود به قدری طولانی بود و هوا هم گرم که تا ایستگاه ۵ بیشتر نرفتیم. وقت برگشت هم همش دعا می کردیم که خاله من بیاد و برنامه ما کنسل شه(انگار زورمون کرده بودند که بریم). خلاصه ۲ تامون کوتاه اومدیم که تمرین کنیم و سال دیگه بریم اما جناب اراده کوتاه نمی یومد خلاصه من مامور شدم که روی مخ ایشون کار کنم وکلی امدادهای غیبی و آشکار رو به کار گرفتم تا اینکه دیشب راضی شد که تمرین کنیم و سال دیگه بریم. خلاصه با اینکه به هرکسی  که می دیدیم خودمون  گفتیم و هرکی رو هم که نمی دیدیم براش پیغام فرستادیم که ۱۷ مرداد می ریم دماوند، تصمیم گرفتیم که به روی خودمون نیاریم و نرفتنمون رو بندازیم گردن خاله من که راستی قراره ۵ شنبه بیاد.